به قول مصدق: بي تو مي رفتم، تنها، تنها


 خدايا در خيالم بود که دستت را از دستم بيرون کشيده اي که گم شدم و در هزار توي راههاي زندگي سردرگم و آواره ام.


نه کسي منتظر است، نه کسي چشم به راه               نه خيال گذر از کوچه ي ما دارد ماه (مشيري).


مثل بچه هاي تخس خيال مي کردم اگر خطا کنم مي بيني و به چشم مي آيم اما بدتر شد که بهتر نشد و مثل همان بچه از چشم افتادم. بلند شدم که تو را پيدا کنم. 


چراغي در دست، چراغي در دلم 


زنگار روحم را صيقل مي زنم(شاملو). 


خداي من در اين جستجو بود که دانستم آنکه گم شده بود من بودم و تو پيدا بودي و من تو را نمي ديدم.


هر کسي در دل من    


جاي خودش را دارد    


جانشين تو در اين سينه  


خداوند نشد(نظري).


با کوله باري از خطا ايستاده بودم در نقطه ي صفر. چه مي توانستم بکنم با کوله باري از خطا؟ چگونه مي شد راه رفته را باز گشت؟ زمان به عقب باز نمي گردد. خوش به حال کسي که هرگز گم نشد و هميشه با تو بود.


خدا جانم


دلتنگم و با هيچ کسم ميل سخن نيست


کس در همه آفاق به دلتنگي من نيست( وحشي)






مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

الیوت بلاگ یخدان/یخدون Elizabeth nasimsite معرفی محصولات tecco بازرگانی آرش Hotnews مشاوره حقوقی انلاین در هه ی زمینه ها Lily فرکتال سیب