تو ماه من بودي که در آسمان تاريکترين شب زندگانيم درخشيدي
و راه تاريک زمينم را روشن ساختي.
من تو را در شب تنهايي هايم يافتم.
عاشقت شدم، اما دور بودي و توان رسيدن به تو ممکن نبود.
مي خواستمت چون تو خواستني ترين بودي.
مگر مي شد تو را نخواست تو که زيباترين جلوه ي بودنم بودي.
خواستم داشته باشمت.
کاسه اي پر از آب کردم و تصوير تو در آن افتاد و من به خيال همين داشتنت دلخوش بودم.
اما آسمان ابري شد،
تو پشت ابرها ماندي و کاسه ي آب من بي ماه شد.
در خيالم تو را داشتم و با تصوير تو در آب حال خوشي داشتم.
عکس تو را نقش چشمهايم کرده بودم
و تصوير تو از چشمهايم بر دلم نقش بسته بود،
آيا مي توانستم آرزو کنم که کاش آسمان هرگز ابري نمي شد؟
کاش کاسه ي آب من بي ماه نمي ماند؟
اما کاسه ي آب، بي نقش تو فقط کاسه ي آب بود.






مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

diselnaab پرسش مهر:آیا محیط مدرسه دلپذیر،دلخواه و شاد است؟ پی اس ادیت همه چی موجوده Sara علیرضاچت|چهارفصل چت|علیرضاگپ|چهارفصل چت بهترین سایت الکترون Karen چیبین