پاييز خودش را به رخ دلم کشيد
و خزانش به طبيعت دلم زد
چند وقتي ست پاييزي شده ام؟؟؟؟؟؟؟؟
با پاييز، پاييز مي شوم انگار
با زمستان، سرد!!!!!!!!
برگ درختان خيالم رنگ مي بازند
انديشه هايم سست مي شوند و مي ريزند
و من تو را ميان برگهاي خزان زده ي افکارم گم مي کنم
زمستان که مي شود
برفهاي سرد ياس
روي دلم آوار مي شود
دلم يخ مي زند
و تو ميان دل يخ زده ام
زير برفهاي سرد عاطفه مي ماني.
با خزان، با سرما
با شب و عمر دراز تاريکي
خاطره هاي نخ نما زنده مي شوند
و مي رقصند مثل رقصيدن برگهاي پاييزي
مثل رقصيدن برف در شب سرد زمستاني
اما
کاش هجوم خاطره ها را برف مي پوشاند
مثل ردپايي که در زمستان زير برفها ماند.
درباره این سایت