معجزه ي عشق است ديگر همه چيز را مي شود فدا کرد. اين هم فداي سرت. چند بار اين جمله را گفته ام؟ از کجا، از کي اين جمله را ورد زبانم کرده ام؟ تو مي داني فقط ورد زبانم نيست، حقيقت است، از ته دلم مي گويم. وقتي مي گويم فداي سرت يعني فداي سرت. نمي گويم حرفهايي که مي شنوم سنگين نيست، يا نمي خواهم بگويم حرفها آزارم نمي دهد اما در مقابل داشتن دل تو مهم نيست. دلت براي من که باشد، همه ي حرفها، سرزنشها، زخم زبانها همه فداي سرت.


   معجزه ي عشق است ديگر همه چيز را مي شود فدا کرد. اين هم فداي سرت. نداشته هايم زياد است و داشته هايم کم. شايد در اين روزگار بي روزگار که سختي از در و ديوارش مي بارد، که روزگار به کام همه تلخ مي گذرد نمي گويم نداشته هايم مهم نيست، نمي گويم که داشته هاي اندکم آزارم نمي دهد اما در مقابل داشتن تو ارزش نداشته ها کم مي شود، سختي روزگار کم رنگ مي شود. تو که براي من باشي همه ي نداشته هايم فداي سرت. داشتنت گنجي است که با همه نداشته هايم برابري مي کند.


   معجزه ي عشق است ديگر همه چيز را مي شود فدا کرد. اين هم فداي سرت. زندگي پر از حسرت است، حسرتهاي کوچک و بزرگ. البته حسرت حسرت است، کوچک و بزرگ ندارد، کم و زياد ندارد. حسرت چه يکي، چه هزار هزار حسرت است ديگر. نمي گويم براي حسرتهايم دلم نمي گيرد، نمي گويم براي حسرتهاي دلم آه نمي کشم. اما همه ي حسرتهاي دلم فداي سرت. تو که باشي، تو بخندي همه ي حسرتهاي دلم فداي سرت. لبخند تو با همه ي حسرتهاي دلم برابر است.


   معجزه ي عشق است ديگر همه چيز را مي شود فدا کرد. اين هم فداي سرت. هر بار که روزگار سنگ بزرگ مشکلات را در برابرم مي گذارد، هر بار که راه رفتنم سد مي شود همان جا، در همان نقطه مي ايستم، حتي اگر از پا هم بيفتم باز هم مهم نيست، فداي سرت. تو که باشي سنگها که سهل است صخره ها و کوهها را هم مي توانم از راه بردارم. نمي گويم سختي زندگي، سنگ مشکلات بر روي دوش من سنگيني نمي کند، نمي گويم کم نمي آورم، گريه نمي کنم. اما باز هم کوه مشکلاتم، صخره هاي سختيهاي زندگيم فداي سرت. تو باش کوهها و صخره ها بودنشان مهم نيست. تو فقط باش، با من باش، دلم را به بودنت گرم کن، و هر چيز غير از تو فداي سرت.


   معجزه ي عشق است ديگر همه چيز را مي شود فدا کرد. اين هم فداي سرت. همه در زندگي کمبودهايي دارند، نقصها و ترسهايي دارند، اما وقتي ترسم را، نقصم را، کمبودم را چماق مي کنند و ناعادلانه بر سرم مي کوبند، چه کسي مي تواند ادعا کند که حتي سر سوزني، دلش نمي شکند. من هم نمي گويم دلم نمي شکند، نمي گويم غصه در دلم تلنبار نمي شود، نمي گويم حتي ککم هم نمي گزد، نه اگر اينها را بگويم به تو و به خودم دروغ گفته ام، مي شکنم، غصه مي خورم. اما تو هستي و بودنت براي من يعني همه چيز، همه کس و باز هم همان يک جمله را تکرار مي کنم اين هم فداي سرت. تو که باشي، کمبودهايم، ترسهايم، نقصهايم با تو هيچ مي شود، با تو بي معني مي شود. نمي دانم مي داني که تو را مي پرستم. نمي دانم مي داني که بيشتر از آنکه حتي خودم بدانم دوستت دارم. و در مقابل چنين دوست داشتني همه ي وجود من فداي سرت.


 



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تدريس خصوصي BTS LOVERS الهه ناز chapiman دانلود مداحی جدید 98 دانلود مولودی 98 باید ها و نباید ها در مورد سقط جنین آموزش دانلود رایگان مقالات isi و کتب علمی نقاشخونه وبلاگ شخصی جغد سیاه ( رمز و راز )ترسناک و مرموز